English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4954 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To be biased (prejudiced). U درمورد چیزی تعصب داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
in on <idiom> U اطلاعاتی داشتن درمورد
what about <idiom> U چطور(درمورد چیزی)
smoke out <idiom> U درمورد چیزی به حقیقت رسیدن
monomaia U جنون درمورد بخصوصی وسواس در چیزی
bark up the wrong tree <idiom> [درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
let go <idiom> U به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to have something at one's disposal U چیزی داشتن
to have something U چیزی داشتن
to havealiking for anything U ذوق چیزی را داشتن
to look forward to something U انتظار چیزی را داشتن
to take an i. in something U به چیزی دلبستگی داشتن
to disagree [or be in disagreement] [on something/about something] U بر سر چیزی اختلاف داشتن
to have experience in something U آزمودگی در چیزی داشتن
to live through something U طاقت چیزی را داشتن
to have an appetite for something U اشتها به چیزی داشتن
to have something in reserve U چیزی درچنته داشتن
To be interested in ( keen on ) some thing . U به چیزی علاقه داشتن
look forward U انتظار چیزی را داشتن
to believe in something U به چیزی اعتقاد داشتن
To be used (accustomed) to something. U به چیزی عادت داشتن
To wish (long) for something. U آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
To have a fancy for something . U هوای چیزی را درسر داشتن
to believe in somebody [something] U اطمینان داشتن به کسی [چیزی]
cry out for <idiom> U شدیدا به چیزی احتیاج داشتن
up to someone to do something <idiom> U مسئولیت مراقبت از چیزی را داشتن
swear by <idiom> U کاملا از چیزی اطمینان داشتن
have something up one's sleeve <idiom> U چیزی سری نگه داشتن
keep something at bay <idiom> U [چیزی را دور نگاه داشتن]
to be into somebody [something] <idiom> U کسی [چیزی] را دوست داشتن
cellarage U حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to purpose something U هدف چیزی [انجام کاری] را داشتن
to make of something U در باره چیزی نظر [عقیده] داشتن
to have a limit [of up to something] U [تا] به حد [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
bank on <idiom> U اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
to have a maximum limit [of something] U [به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
nose around [about] <idiom> چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
pick and choose U در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
laniard U طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
to strain at anything U در زیر فشارچیزی تقلاکردن زیاد در چیزی باریک شدن یاوسواس داشتن
planch U صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
talk up <idiom> U صحبت درمورد
hold forth <idiom> U صحبت کردن درمورد
use one's head/bean/noodle/noggin <idiom> U عمیقا فکر کردن درمورد
get wise to something/somebody <idiom> U درمورد موضوع محرمانه فهمیدن
get the goods on someone <idiom> U فهمیدن اطلاعات بد درمورد کسی
search one's soul <idiom> U کنکاش کردن درمورد بی گناهی کسی
food for thought <idiom> U درمورد چیز باارزش فکر کردن
freeboard U حق ادعای مالکیت درمورد زمینهای خالصه
cross a bridge before one comes to it <idiom> U درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
give someone the benefit of the doubt <idiom> U همیشه بهترین را درمورد کسی فرض کن
zealotry U تعصب
prejudice U تعصب
indfferent U بی تعصب
fanaticism U تعصب
prejudices U تعصب
unprejudiced U بی تعصب
fixed idea U تعصب
narrow minddedness U تعصب
prepossession U تعصب
bigotry U تعصب
open-minded U بی تعصب
partisanship U تعصب
dispassionate U بی تعصب
preconceptions U تعصب
preconception U تعصب
peninsularity U تعصب
tie up <idiom> U تمام مدت درمورد کسی حرف زدن
We must inquire into this matter. U درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
To be patient with someone . U درمورد کسی صبر وشکیبائی نشان دادن
perverse verdict U درمورد نکات قضایی موضوع صادر شود
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
religiosity U تعصب مذهبی
biases U طرفداری تعصب
party spirit U تعصب حزبی
dogmatism U تعصب مذهبی
passion U تعصب شدید
bias U طرفداری تعصب
zeal U گرمی تعصب
racial prejudice U تعصب نژادی
intolerance U تعصب ناتوانی
intolerancy U تعصب ناتوانی
partiality U تعصب غرض
fanatically U از روی تعصب
context sensitive help key U کلید فهور مطالب کمکی درمورد مسئله معین
achloropsia U نوعی نابینایی درمورد رنگها مخصوصا رنگ سبز
I have been deceived in you . U درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
priggism U تعصب سخت مذهبی
porenotion U تعصب بلا تصور
chauvinism U تعصب در وطن پرستی
in a partisan spirit U طرفدارانه ازروی تعصب
Please be unbiased(fair,objective). U تعصب بخرج ندهید
jingoism U وطن پرستی با تعصب
target dossiers U پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
demarche U عمل سیاسی اقدامی است که دولتی درمورد مسئله خاصی
aerostatics U علمی که درمورد گازها درحالت سکون و تعادل بحث میکند
pragmatism U تعصب دراثبات عقیده خود
chauvinism U میهن پرستی از روی تعصب
dogmatize U تعصب مذهبی نشان دادن
referenda U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendum U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendums U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
bigotry U سرسختی درعقیده عمل تعصب امیز
prejudice agaiast a person U غرض نسبت بکسی از روی تعصب
clannish U دارای تعصب قبیلهای پیوستگی ایلی
cw system U سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
p in favour of a person U تمایل بی جهت نسبت بکسی طرفداری تعصب امیزازکسی
coroner U مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
full power U اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
coroners U مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
Zeal without knowledge is a runaway horse . <proverb> U جانفشانى و تعصب جاهلانه ,همچون اسبى افسار گسیخته است .
pan U در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pans U در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan- U در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
mumpsimus U ایین دیرینه بی معنی که ازروی تعصب بدان بچسبند نادان متعصب
immunity U به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
fence [around / between something] U نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
Recent search history Forum search
1چیزی که عوض داره گله نداره
1confinement factor
1She ferreted in her handbag and found nothing.
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
1دست بردن در چیزی - dast bordan dar chizi
1The only thing standing between you and your goal is the bullshit story you keep telling
2مفعول
1nonconversation
1i go out with you
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com